جواب معرکه
شبی در یک مجلسی، شنیدم که شخص پیری که شغلش پینه دوزی بود، (آن پیر پینه دوز) غمگینانه با آه و گریه گفت: روزی در حمام بودم که دوستی یک گِل سر خوشبویی را به دستم داد.
واژهمعنی واژهواژهمعنی واژهمحفلمجلسشنیدستمشنیده امسوز و گدازآه و ناله جانسوزمحبوبدوست، یارپاره دوزپینه دوز، کسی که لباس های پاره را می دوزدگِل حمامگِل خاصی برای شست و شوی موهای سر که در قدیم بجای شامپو استفاده میشدمعنی شعر گل و گل فارسی هفتم
نکات دستوری و آرایه ادبی:
شنیدستم ← گذشته ( در قدیم بعضی از فعل های گذشته که به آن ماضی نقلی می گویند همراه فعل «است» می آمدند؛ شنیده ام)
گرفتم آن گِل و کردم خمیری خمیری نرم نیکو چون حریری
معطر بود و خوب و دلپذیری بدو گفتم که مُشکی یا عبیری؟
که از بوی دلاویز تو مستم
آن گِل را ورز دادم و خمیرش کردم. خیلی نرم و لطیف بود؛ درست مانند پارچه ی حریر. آن گِل، خوشبو بود و دلنشین. به گِل گفتم تو گِلی یا عطر؟ چرا که از بوی خوش تو مست شده ام.
واژهمعنی واژهواژهمعنی واژهنیکوخوب، زیبادلاویزدلپذیر، مرغوب، خوشبوحریرپارچه یا پیراهن ابریشمیمُشکماده ای معطر و خوشبوعبیرمخلوطی از گیاهان خوشبو مانند مشک، صندل، زعفران و گلابمعنی شعر گل و گل فارسی هفتم
نکات دستوری و آرایه ادبی:
مست ← کنایه از مدهوش و سردماغ و سرحال شدن
تعداد جمله بیت اول ← 3
تعداد جمله بیت دوم ← 4
نیکو چون حریری ← تشبیه
معطر، خوب، دلپذیر، مُشک، عبیر ← مراعات نظیر
همه گِل های عالم آزمودم ندیدم چون تو و عبرت نمودم
چو گِل بشنید این گفت و شنودم بگفتا: من گِلی ناچیز بودم
و لیکن مدتی با گُل نشستم
من همه گِل های دنیا را امتحان کرده ام اما هیچ کدام مثل تو خوشبو نبودند هر چقدر که ارزیابی کردم و با دیگر گِل ها تو را سنجیدم و مقایسه کردم. وقت گِل این حرف های من راشنید، گفت: من در ابتدا گِل بد بو و خوار و ذلیلی بودم اما مدتی در کنار گُل خوشبو نشستم.
واژهمعنی واژهواژهمعنی واژهعالمدنیاآزمودمآزمایش کردمعبرت نمودنارزیابی کردن، سنجیدنناچیزبی ارزش و مقدارمعنی شعر گل و گل فارسی هفتم
نکات دستوری و آرایه ادبی:
عالم ← کنایه از همه جاهای دیگر
نشستن ← کنایه از در ارتباط قرار گرفتن، نشست و برخاست کردن، رفت و آمد کردن
صحبت کردن گِل ← آرایه تشخیص یا جان بخشی به اشیاء
گِل و گُل ← جناس
تعداد جمله بیت دوم ← 3
چو گِل بشنید ← تشخیص
گُل اندر زیر پا گسترده پر کرد مرا با همنشینی مفتخر کرد
چو عمرم مدتی با گُل گذر کرد کمال همنشین در من اثر کرد
و گر نه من همان خاکم که هستم
گُل، گلبرگ هایش را (پر پر کرد) و زیر پای من ریخت و به من افتخار داد که با او همنشین شوم. چون مدتی از روزهای عمرم را با گُل سپری کردم، بالاخره خوبی های او در من هم اثر گذاشت و من هم مثل او خوشبو شدم. وگرنه اصل من همان خاک ناچیز است.
واژهمعنی واژهواژهمعنی واژهاندردرمفتخرسربلند، دارای افتخارکمالفرهیختگی، معرفت، کامل بودنمعنی شعر گل و گل فارسی هفتم
نکات دستوری و آرایه ادبی:
زیر پا گستردنِ پرهای گُل ← کنایه از خوشرفتاری و فروتنی گل
خاک بودن ← کنایه از کم ارزش بودن
آرایه های شعر گل وگل.
و معنی شعر.